توکل

هر کجا باشید، او با شماست...
توکل

و قل ربی زدنی علما
بگو پروردگارا مرا دانش افزای

توکل

هر کجا باشید، او با شماست...

با حفظ روحیه

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۲۶ ق.ظ

خدایا چقدر مشکلات هست

چقدر درد هست دور وبرمون بین عزیزامون بین کسایی که میشناسیم

و کاری هم از دستمون در حد و اندازه که کلا برطرف بشه نیست

هر کدوم به یه نوعی با زندگی ها با اوضاعی که دارن درگیرن

یکی با کلنجار وجر وبحثی که با زنش داره و در لبه ی خطره

یکی با زنش که ده ها عامل باعث شده که حالا دارم میشنوم که طلاق گرفتن و الان خسته تر از همیشه اومده خونه ی ما و من به زور بغض خودمو نگه داشتم که نتکرم که بیشتر داغون تر نشه

چه نگاه چه سنگین بود اینقدر تا حالا ندیده بودم که تو خودش بره

و اینجا بزرگترامون که هیچی اونا هم خودشون رو گم کردن وکاری انگار ازدست کسی برنماید همه وایستادن کنار فقط دارن نگاه میکنن وتماشاچی هستن که بالاخره چی میشه

بابا قراره چی بشه بیاد وسط بیاد نذارید که بدتر بشه وبره به سمت افسردگی و وبعد ...

خدایا چیکار کنیم ..

یا تازه زوج هایی که وقتی تو دور همی جای هستن چقدر نگاهشون به بچه های کوچیک و خواستن زیاده ولی غصه دارن

یا از این ور اوضاع بین برزخ برادرم ...

که از وضع بد اقتصادی این روزها اونم در امان نبوده و ضرر کرده

یا اینور درد های بدن و پا مادر بزرگم با اون زندگی وسرگذشتی که ازش میدونیم که همیشه یه سوزی تو دلش هست از پسری که چن سال کوچیکتر از پدر من شهید شد

و احوال اون بس نیست حالا هم بدن درد و پا درد که نمیتونه چند قدمی بیشتر بره که میمیرم براش این سید عالم که حتی وقت نمیکنم یه سری بهش بزنم و از گله داره

خدا بگم چیکار کنه این خدمت سربازی رو که زندگیمو به کل داغون کرد چقدر تاثیر منفی داشت

فقط خدا خدا میکنم که یکم بیشتر زنده باشه و چیز هاییرو که من دوست دارم اتفاق بیفته ببینه

خدا کنه دعا کنید شما هم لطفا ..

یا از این ور درد کلیه مادرم یا درد دیسک گرد و کمری که داره و خودش یه ماجرایی که چیا کشیدم از شبایی که هر روز میموندیم بیمارستان

نمیدوم چرا دارم میگم اینطوری اینجا امشب انگار که مخوام بدون در نظر گرفتن چیزی مثل بچه ها راحت باشم که بریزم تو خودم کمی باید یه جایی بنویسم که خالی بشم یه کم

از همه ی اینها سوالی که برام هست اینه که چرا اتفاقی نمیفته ؟

درد های اصلی خودم که هیکس نمیدونه جز خدا بماند ولی درد بقیه و اطرافیان که گاها بعضیاشون هم با من مرتبطن چی

حالا درد و مشکلا دیگران که هیچ که هر از گاه دور ادور میشنویم و فقط میگیم حیف اینا که خوب بودن

این که وضعش خوب بود این چرا معتاد شد این چرا این کارو کرد

نمیدونم الان چیکار میکنه

خدایا اونایی رو که میشد گفت بعضی هاشو اینجا نوشتم خدایی که هم میبنیو هم میشنوی

کمکمون کن که جبران کنیم فرصت بده که سرپا بشیم دوباره از اول شروع کنیم

قدرتی بده که سوتفاهم ها رو حل کنیم نیتی بده که رفع کدورت کنیم

خدایا

 

 

 

در نهایت بازم خدا رو شکر که فقط تا اینجا خودش ما رو اورده و دستمون رو گرفته که از دست نریم

فقط توانی خواهشا بده که به بقیه هم کمک کنیم

درد های اونا نمیذاره که شب راحت بخوابم مثل سابق بخندم

واقعا اگر کاری از دستمون برنیاد پس این دیدن و نتونستن و درد کشیدن چه فایده ای داره

ادم که دیوانه میشه ذوب میشه پیر میشه

 

ذهنم همیشه یه قسمت مهمش مربوط به جایی که چند ساله اونجاست

اگر هنوز هم وقتی هست که سر زده بشه

نمیخوام بگم که اگه میشه یا ای کاش .. و این حرف ها

فقط میخوام بگم که اگه الان میبود و وجود داشت اون حذف شده بهتر بود

و گرنه که با قدرت سر جای خودش هست

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۱۵
منتظر....