یک نوع هیپنوتیزم

واقعا چطوری باید این حالت این پدیده رو تفسیر کرد

کی میتونه این وضعیت این فاصله نگاهی ودیدگاهی رو ترسیم کنه

که دو گروه دو دسته تو کشور هستن

که حرف هم دیگه رو نمیفهمن

چه عامل هایی تاثیر گذار هستن در نفهمیدن یا واضح تر بگم در نخواستن و نذاشتن فهمیدن علل بعضی چیز ها واقعیت بعضی مسئله ها

که نمیبینن دچار یه نو هیبنوتیزم جادو یا کوری شدن که عامل مشکلات کشور رو نمیتونن بفهمن ببینن

و همش بدون منطق ، چشم بسته از یک جناحی وجریانی دارن حمایت میکن و هم دارن خودشون رو اذیت میکن هم بقیه رو

هم تیشه به ریشه ی سرنوشت وتقدیر خودشون میزنن هم کار رو از که هست خراب تر میکننن

چرا در مقابل جریان اب وایمیستید

خدا فقط اون روزی رو نیاره که مردم بخوان کاری بکنن

چوبشو خواهید خورد

گاهی فکر میکنم که چقدر دور شدیم

این روزها

دیگه حرف ها  و فکر های هم دیگه رو نمیفهمیم

و اون تبدیل میشه به سو برداشت نگاه خطرناک نسبت به هم دیگه

هر طرف فکر میکنه طرف مقابل یه جور زایل شده عقلش رو از دست داده

تو این وضعیت کشورم که مردم خیلی وقته دیگه نابود شد

لعنت بهتون لعنت به هر کسی که بی کفایتی میکنه بی لیاقته

یک لحظه فکر کنید که اون کسی که اگه انسولین از این هم بحرانی تر بشه و بهش نرسه چه اتفاقی براش میفته فکر کنید اون شخص همون پدرتون هست خواهر ومادر تون هست

وقتی که ناشی گری وناکارامدی سیستمی باعث از دست رفتن عزیزانتون بشه

اگه این کمبود وکسری تو شبکه دارویی کشور کم بشه پیدا نشه

خدا نکنه من که تن وبدنم داره میلرزه

 

خودت به همه رحم کن

یا خدا اینم یه خبر دیگه

تست برادرم هم مثبت شده

حالا باید اینو چیکار کنیم استرس داشتن بچه ی کوچیک

خدایا خودت کمک کن

حساب فقط با خودت

خدایا همه مون رو از ...

رها کن

هر چی که گرفتارشیم هر چی که دلشوره نگرانی واسه ما اورده

خدایا رضایت نده راضی نباش که بدون رسیدن به هدف هامون بدون رسیدن به منزل هامون

از ما ناامید بشی قطع امید کنی پروندمون رو ببندی

بگی نه

این دیگه خیلی اسراف کار هست

طغیانش بیش از حده دیگه داره برای خودش هم اسیب میزنه

داره تو محور غلط وبرعکس میسوزنه

نه

خاضعانه عاجزانه تقاضا میکنیم که نه

اینها اسمش سرکشی نیست حداقل به این معترفیم این رو میدونیم که از لاعلاجی از ندونستنه

هر چی باشیم باز در اخر تو رو دوست داریم

عاشقانه عاشقتیم

می دونیم که با همه اشتباه ها و سو تفاهم ها و دلخوری ها ، سالمی وسلامتی فقط خودت هستی و ..

فقط این وسط بعضی چیز ها بعضی عوامل داره نسبت رو به هم میریزه از این ور اون ایینه خدانما هایی که تیشه زدن به ریشه حرف تو راه تو از خودشون هزار جور تفسیر وتعبیر در میارن

که لعنت خودت بر اون جهلشون

و از این طرف هم سوداگران اغواگرانی که در سبز نشون میدن و میگن اصلش درستش این راهه این نوع از زندگی

ببین چقدر راحته چقدر اینطوری ذهنت ازاد تره

اما ته تهش تو فکر ودلمون میدونیم میبینیم که نه این راه ارامش نمیده حتی اسایش م نمیده

نه

هیچ کدوم نه اون راهی که دسته ی اول میگن نه اون راهی که مسرانه گروه دوم میزنن

فقط خود خودت

خود خودت

ما همه عاشق تو هستیم

ما تو این اشفته بازار ایده و تئوری و صدا ها و نداها ول نکن تنها نذار

که گم میشیم که پیر میشیم

فقط خودت حرف خودت

بخشش خودت عذاب خودت حکمت خودت نه اونی که بقیه میگن

هرکس به میل و میزان خودش !

فقط خودت

قضاوت خودت تنبیه خودت حرف خودت

خواهش میکنم بدون نرسیدن موفق نشدن تا هدف هامون تا ارزوهامون ما رو رها نکن

 

مقصد ومقصودمان تویی

 

بلا

خوب شد همین یه قلم کم داشتیم تو این اوضاع

فکر و خیال گرفتاریمون کم بود اینم اضافه شد

حالا نمیدونم تا چند وقت باید استرس اینو بکشم که چه میشه چی سر ما میاد

مادربزرگی که از همه بیشتر دوسش داشتم کرونا گرفته و امشب بردیم بیمارستان

با اون وضع

اونم چه بیمارستانی هیچی معلوم نیست همه چی قاطی پاتی و شلوغ

انگار که بخش اورژانسش مثل زمان جنگ بود یکی تو بغلش یکی رو میبرد یکی رو کولش یکی جلوی در نشسته بود

حالا این وضع بیمارستان خصوصی شهر بود که وقتی رفتیم تو گفتن که جا نداریم ببرید یه جای دیگه

با کلی گشتن این ور واونور رفتن یه بمارستان دیگه ای رو هم پیدا کردیم که اونم گفت جا ندارم

ولی پرستار رو میفرستم خونه تا بیاد اونجا معالجه رو شروع کنه سرم وصل کنه

ببرید خونه بستریش کنید

دیگه الان چند ساعته که بعد از دوندگی اوردیم خونه بعد عموم از دکتر پرسیده که اقای دکتر من خودم برادرم (پدر من ) خانومم

خانوم برادرم پچه های خودم ما هم حالمون خوب نیست دکتر هم بدون رودروایسی و تعارف گفته که به احتمال زیاد هموتن مبتلا شدید !

حالا الان این موقع شب در سیلی از سکوت وبهت همه موندیم که کیا گرفتن کیا نگرفتن

دختر کوچیک برادرم که 10 ماهه شه اون چی میشه یا مادرم که ضعف و یه نارسایی داره

یا خود پدرم که بیماری زمینه ای کلی داره و دارو مصرف میکرد که دو بار سکته قلبی رو گذرونده و یه بارم مغزی نصفه ونیمه

که الان دیگه نیومدن خونه موندن پیش مادربزرگم

نمیدونم چطور شد که این طور شرایط سختمون بود با این بیماری اینطوری حالت جدیدی از گیجی ومنگی رو هم اضافش کرد

که هیچی رو نمیتونی پیش بینی کنی

فقط امیدت مونده به خدا

که اگر فقط خدا رحم کنه یه فرجی میشه وگرنه که تضمین قطعی نه از طرف درمان ونه از طرف دیگه ای هیچی نیست

خیلی سخته ما هم تازه برای اولین بار تجربه ش کردیم

خواستم بگم که شرایط خیلی سخت شده با اومدن پاییز تازه هنوز داره شروع میشه با اومدن سرما

فقط تا میتونید موارد ونکته های بهداشتی رو رعایت کنید جاهای شلوغ نرید اگر لزومی نداره یا اگه میتونید تحمل کنید تو خونه بمونید

یا حتما موقع بیرون رفتم دو تا ماسک بزنید

هر کاری که به فکرتون میرسه چون واقعا مصیبت بزرگی هم افتادن تو این شرایط هم عاقبت اون که چه پیش میاد چون حالا برای دور وبرم ما پیش اومده

راستش دروغ چرا من خودم هم از پهلو زیربغل های مادربزرگم گرفتم رفتم داخل بیمارستان تا بیاریم سوار ماشین کنیم ...

...

به امید خدا