تاکسی شاد
بعد از چند دقیقه ای که سوار شد از راننده پرسید هوا سرده یا من سردم شده؟
عقب نشست کنار من و یک آقای دیگه، یک مرد تقریبا 35 ساله عینکی با کلاه و شال گردن ضخیم
راننده گفت نه هوا سرد نیست شما سردت شده و در جواب گفت اره مثل اینکه
چند لحظه بعد راننده ادامه داد و گفت دیروز خیلی سرد بود
همون آقا جواب داد پس همونه سردیه دیروزه به من خورده...
گفتگو همینطور ادامه داشت.. و من و یک آقای دیگه هم عقب در کنار ایشون نشسته بودیم و در طول مسیر بیرون رو نگاه میکردیم و هم به صحبت ها گوش میدادیم
بعد از چند دقیقه مکالمه بین مسافر و راننده ؛
راننده برگشت گفت هوا دیروز منفی هفده درجه بود
تا راننده اینو گفت مرده یهو برگشت با تعجب گفت نه بابااا یعنی زیر صفر بود!
من : زیر صفر؟
مسافر بعد از این همه صحبت تااین جمله گفت من اصلا انگار یهو برگشتم به تنظیمات کارخانه اصلا مونده بودم که من الان یک ربع دارم چی گوش میدم آیا من از فضا اومدم من اشتباه شنیدم خدایا!
بعد از یه ربع صحبت برگشته میگه هوا زیر صفره. یعنی چی زیر صفره؟
این هوا به نظرت بالای صفره؟ تو این فصل
نگاه کردم به قیافش دیدم نه خیلی با مصمم و جدی پرسیده
هنوز بگذریم...
در همین حین بود که یک جوان دیگه که جلو نشسته بود و کمی ژولیده و هندزفری به گوش به این گفتگو اضافه شد
ونه گذاشت نه برداشت گفت سیبری - روسیه از اینجا سردتره اونجا هوا منفی سی -چهل درجه ست برای همون هیتلر شکست خورد دیگه!!
من 0_o هیتلر شکست خورد
دیگه اینو که شنیدم واقعا شک کردم به واقعی بودن زمان و مکان :) خدایا مسافرای این تاکسی چرا اینجورین!
سیبری
هیتلر
جنگ جهانی
وبعد از همون جلو شروع کرد به توضیح دادن اینکه چرا هیتلر شکست خورد چرا اینطوری شدن چرا اونطوری شد تو اون ترافیک و سر و صدا یعنی من فقط یه لحظه به خودم اومدم دیدم رسیده به استالین و بلوک شرق و غرب دیگه تو شوک بودم که دقیقا چی شده فقط خدا خیر بده راننده تاکسی رو تنها لحظه ای مطمئن شدم به غیر من هم کسی متعجب شده که خود راننده تاکسیه بود که از آینه وسط عقب نگاه کرد ببینه کسی هم مثل خودش در بهت و حیرته که منو دید :)
تاکسی عجیبی بود به قول اخبارامون بی سابقه بود :) تقریبا یک ساعت میشه که میگذره
بعد نکته جالبش هم این بود که همون مسافر عقبیه با جلویی شروع کردن صحبت و تبادل اطلاعات شون :))
خدا بخیر کنه بقیشو دیگه من پیاده ش