توکل

هر کجا باشید، او با شماست...
توکل

و قل ربی زدنی علما
بگو پروردگارا مرا دانش افزای

توکل

هر کجا باشید، او با شماست...

داستانک

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۶ ب.ظ

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت.
شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.

فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟

پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید


   پنهان شده   --------> الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۱
منتظر....

ندانستن

نظرات  (۵)

وای بر انسان که ناسپاسی و کفران می کند.
سلام :)
عیدتون مبارک :)
تولد آقامونه فردا ...
میشه بیاین این پست که براشون کادو بخریم ...؟
http://violetgirl.blog.ir/page/sooner
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۵ مینا سیدیان
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۲ (ک) (شباهنگ)
این داستان بسیار زیبا و آموزنده است.
 ولی نمیدانم چرا هنوز عده ای نمیخواهند 
قبول کنند..
۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۲ حامد پروینی
عالی بود - مرسی